برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 207
کاشکی میشد دوباره باز همو پیدا بکنیم
سفره ی عشق مونو باهم دیگه وا بکنیم
کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هواتو کرده فقطم تو رو میخواد
…
زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام
دل من با هیچکسی نمی تونست خو بگیره
شب و روز منتظر و چشم براهت مونده نگام
کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود
عشقی که مرد...برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 205
یادم باشه من تنهام
یادم باشه که آدمها به عشق میخندن
یادم باشه که به دنیا نیومدم تا به ارزو هام برسم
برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 257
برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 288
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم...
برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 266
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 295
رویِ دلت چادری بکش؛
اینجا به اندازه ای که «مرد» ندارد؛
نامحرم دارد ...
عشقی که مرد...برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 263
دست هایم را محکم تر بگیر؛
من هنوز هم نمی خواهم؛
تو را به دستِ خاطرات بسپارم ...!
عشقی که مرد...برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 267
آنچه که دل، قادر به حذف کردنش نیست؛
ذهن، مرتب به یادش می آورد ...!
عشقی که مرد...برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 243
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم . . . ؟
عشقی که مرد...برچسب : نویسنده : امیر زند zand1339 بازدید : 249